حامیان تفکر اسفندیار رحیم مشایی

آخرین مطالب
پیوندها

وقتی گروهانی غسل واجب زیر صفر کردند !

دوشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۵۲ ب.ظ


(عملیّات بیت المقدس 2 )


ماهر ترین کوهنوردان که حمله به قله های بزرگ جهان می کنند نیز چله زمستان را انتخاب نمی کنند ولی عقلای در قرارگاه نشسته بدون توجه به نظر فرماندهان میدانی ، این عملیات سنگین را طراحی کرده بودند و با این عملیّات و عملبّات بیت المقدس 4 و والفجر 10 در همان منطقه با فرسایش نیروها ، جبهه جنوب تضعیف شد و چند ماه بعد مناطق مهمی مانند فاو و شلمچه سقوط کرد و مقدمات جام زهر فراهم شد البته امثال رحیم صفوی و فرماندهان میدانی با این سوء تدبیر مخالفت کردند ولی به جایی نرسید و با این تدبیر آقای رضایی که با پشتیبانی آقای رفسنجانی صورت گرفت جنگیرا که بزرگانش مثل چمران و متوسلیان از کردستان به جنوب آورده بودند را به اینجا کشاندند ... ، بگذریم !

در بهمن 66 توی سوز سرمای چند ده درجه زیر صفر کردستان در جبهه ماووت عراق  فقط جنگ با تجهیزات پیشرفته ی بعثی ها نبود بلکه یخ زدگی و ترکیدن پاها از سرمازدگی و گرسنگی و بیماری از کمبود امکانات و آب سالم ، دیگر دشمن در نبرد سهمگین عملیات بیت المقدس 2 بود .

برای بروبچه های گردان کمیل که فرماندهانش بین 20 تا 25 سال سن داشتند و نیروهایش نیز بین سنین 15 تا 18 سال متمرکز بود امتحان بزرگی بود .

   حدود چهارم ، پنجم بهمن بود که با گذر از ماووت و کوه چقر « گرده رش » به ارتفاعات «ژاژیله» رسیدیم که نامش را گذاشته بودند مقر شهید مطهری .

پل معلق عملیّات بیت المقدس2

(ارتفاع دره ی زیر این پل به قدری زیاد بود که قاطرهای تدارکات برای عبور از آن رم می کردند

و خود را به پایین پرتاب می کردند و رزمندگان مجبور می شدند تدارکات را روی کول خود بگذارند .

آقای موسوی اردبیلی که امام جمعه موقت تهران بود در خطبه ای گفت : 

« رزمندگان در این عملیّات از جاهایی رفتند که قاطر هم نمی رفت . » 

مدّت ها کلام ایشان لطیفه ی جبهه ها شده بود !!! )

قرار اولیه این بود که ما خط را بین ارتفاعات سخت « غمیش » ، « دلبشک » و در دامنه ی « اولاغلو » ، از گردان های خط شکن که در 25 دی عملیّات را با رمز « یافاطمةالزهرا » انجام داده بودند تحویل بگیریم و برای مرحله بعدی عملیات آماده شویم که معارضان طبیعی و تک گسترده ی گارد ریاست جمهوری صدام اوضاع را دگرگون کرد.

خاطرات عملیّات زیاد است ولی آنچه که خیلی ذهنم را این روزها مشغول کرده امتحانی است که گروهان «شهید مدنی » یک روز قبل از رفتن به خط به آن مبتلا شدند.

به دلیل خراب شدن پل مرزی توسط سیل و ابر و بارش فراوان که مانع رفت و آمد بالگردها می شد چند روز غذای مناسب نمی رسید و کار به جایی رسیده بود که شلغم های روستاهای اطراف را بچه ها خام می خوردند و ...

یک روز آفتابی که امکانات به مقرها رسید بچه ها با کالباس های یخ زده تازه رسیده دلی از عزا درآوردند ، ولی شب اکثر بچه ها با مشکل بزرگی در آن شرایط سخت روبه رو شدند !

صبح روز بعد که فکر کنم 9 بهمن یود پس از برخواستن متوجه شدم حمام رفتن برم واجب شده است ، حالا کجا ؟! جایی که برف سنگین آمده بود و برای وضو گرفتن هم باید از آب چشمه یخ زده استفاده می کردیم .

( فرمانده 21 ساله «شهید محمّد زندی » )

از آنجا که از مخابرات گردان کمیل به گروهان « شهید مدنی » به فرماندهی « ممد زندی » ( شهید محمد زند خانه شهری ) مأمور و کمک بی سیم ممد آقا بودم با این دست اون دست کردن و خجالت ماجرا رو براش تعریف کردم و چاره را از ازش خواستم .

به محض اینکه حرفم رو شنید با همون لهجه ی تهرونی گفت : « بی پدر سراغ همه اومده ! » جا خوردم ، روبه من کرد و گفت همه برن توی چادر گروهان ! تعجب کردم ، مگه چادر گروهان حمام داشت ؟! رفتم دیدم بله یه عده کلاهای اورکت شون رو کشیدن به سرشون و نشستند و توی نوبت حمومند ! خیلی ازگروهان جمع بودند ، درست مانند جنگ بدر که عده ای از لشگریان اسلام محتلم شدند !

لحظه ای بعد محمد آقا اومد و با خواندن چند آیه قرآن جلسه رسمی شروع شد : « ... خدا جنگ رو برای امتحان بندگانش قرار داده و توی این جنگ همش امتحان می شیم ، اینطور که معلومه همه به حموم واجب نیاز دارند و اینجا هم شرایط جور نیست ولی خط اومدن با ناپاکی نمی سازه ، معطلتون نکنم اگه شنیدید « حنظله » توی جنگ احد غسیل الملائکه شد اون بنده خدا وقت نداشت غسل کنه ولی ما وقت داریم ، من نمی دونم با پیت آب داغ کنید و یا مثل من می خواهید بپرید توی رودخونه ولی غسل نکرده کسی خط نیاد ! » حرفاش تموم شد ، بی درنگ عده ی زیادی به ستون پشتش راه افتادند به طرف رودخونه ! دست دست کردم چون سرماخوردگی شدیدم داشتم جرأت نکردم با اونها راه بیافتم سریع رفتم به یکی از دستشویی ها که با چند ورق آهن ( پلیت ) و یک پتو درست شده بود پیتی رو پر از آب کردم و روی آتش هیزم گذاشتم تا داغ بشه و خدا خدا می کردم که طاقت اون سرما رو بیارم ! بالاخره آب داغ کردم و توی دستشویی غسل کردم ،  کاسه کاسه آب می ریختم روم ولی اونقدر می لرزیدم که  صدای بهم خوردن دندون هایم هم می اومد تک و توک توپ هایی که به مقر می خورد نیز بر لرزشم می افزود.

(عملیّات بیت المقدس 2 )

ولی بچه رزمنده های زیادی با خنده و سر و صدا می پریدند توی رودخونه و غسل می کردند، یادم میاد وقتی با یکی از قدیمی های گردان کمیل شمردیم تقریباً تمام کسانیکه اون روز توی رودخونه غسل کردند شهید شدند و بازم ما جا موندیم!  الان حسرت می خورم چرا منم دل به دریا نزدم !

به هر ترتیب تا ظهر همه الحمدلله پاک شدیم و بعد از ظهر محمد زندی و دیگر فرماندهان برای شناسایی خط رفتند تا فردا ما هم برویم .

شب شد و هنور محمّد زندی و دیگر فرماندهان نیامده بودند معمول نبود شب توی خط بمانند ، خدا رحمت کنه بسیجی با صفا « شانه سازان » رو ، اون که پیک گروهان بود دیدم یواش اومد توی چادری که من دراز کشیده بودم و لباس های خون آلودش رو سریع عوض کرد ، من بلافاصله بلند شدم و گفتم : کی شهید شده ؟!

با اون چهره ی منبسط و خندانش گفت :  ایشاالله هممون شهید می شیم ، شفیعی نمی دونی خط چقدر قشنگه فردا می ری می بینی ، مرحوم شانه سازان بمب روحیه بود آرومم کرد ولی اگه بی سیم چی باشی خبرهای محرمانه زود بهت می رسه.

(مزار شهید « محمّد زندی » قطعه 40 بهشت زهرا سلام الله علیها )

خمپاره ای نامرد اومده بود کنار ماشین فرماندهی ، « محمد زندِی » « سنگ تراش » « احمدی » وخیلی دیگه شهید شدند و  «خانجانی» معاون گردان  و  « حمید کمالی » رو که خیلی برام عزیز بود هم شدید مجروح کرده بود.

جنگ همینش دردآور بود به یک چشم بهم زدن بهترین ها می رفتند و خاطراتشون دلتو سنگین می کرد ، یاد اون شب که در گاوداری «سقز» خوابیدیم و غذامون نون خشک های همون زبون بسته ها شده بود افتادم و یاد صبح آن روزی که برف سنگین اومده بود و ممد زندی ناخون هامون رو مثل بچه مدرسه ای ها دید و هممونو به خط کرد و توی محوطه گاوداری برف بازی کردیم ، افتادم .

حالا که فکر می کنم باورم نمی شه محمد زندی که هنوزم از مردترین هایی است که توی زندگیم دیدم  فقط 21 سال داشت ! راستی اینها کی بودند ؟! روضه های محزونش توی اتاق دسته ی فاطمة الزهرا دوکوهه رو فراموش نمی کنم ! می گفتند وقتی که شهید شد داشت ذکر حضرت زهرا می گفت که ترکش خوردن به صورت و پهلو و بازوش بی حکمت نبود .

ماهر ترین کوهنوردان که حمله به قله های بزرگ جهان می کنند نیز چله زمستان را انتخاب نمی کنند ولی عقلای در قرارگاه نشسته بدون توجه به نظر فرماندهان میدانی ، این عملیات سنگین را طراحی کرده بودند و با این عملیّات و عملبّات بیت المقدس 4 و والفجر 10 در همان منطقه با فرسایش نیروها ، جبهه جنوب تضعیف شد و چند ماه بعد مناطق مهمی مانند فاو و شلمچه سقوط کرد و مقدمات جام زهر فراهم شد البته امثال رحیم صفوی و فرماندهان میدانی با این سوء تدبیر مخالفت کردند ولی به جایی نرسید و با این تدبیر آقای رضایی که با پشتیبانی آقای رفسنجانی صورت گرفت جنگیرا که بزرگانش مثل چمران و متوسلیان از کردستان به جنوب آورده بودند را به اینجا کشاندند ... ، بگذریم !

بعد از چند روزی که توی اون خط بودیم برگشتیم تهران ، فکر کنم 23 بهمن بود همه شهر با اون چیزی که ما دیدیم غریب بود !  و مردم هم به سر و وضعمان با تعجب نگاه می کردند ، میدان انقلاب توی مینی بوسی نشستیم تا به میدان امام حسین بریم ،  توی ماشین برخی از دوستان خاطرات رو با هم مرور می کردند پسر بچه ای مشتاق که کنار مادرش نشسته بود  برگشته و با دقت به ما نگاه می کرد ، ناگهان وسط خاطره گویی بچه ها پرید و گفت : این فیلم کدوم سینماست ؟! نگاه بهت زده مان را بهم انداختیم و یکی گفت : هنوز پخش نشده !

 آری ! هنوز پخش نشده !

مسعود شفیعی کیا

92/11/20

دهه فجر انقلاب اسلامی

۹۲/۱۲/۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰

نظرات  (۱)

سلام .
روح شون شاد و راه شان پر رهرو .
یا علی
 زنده باد بهار

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">