حامیان تفکر اسفندیار رحیم مشایی

آخرین مطالب
پیوندها

۱۰ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۲:۱۵۲۷
دی

خداوند به پیامبرش می فرماید:همه ی هستی را برای تو آفریدم و تو را برای خودم.

انسان محور هستی است.  و محور انسان، خداست.

مشایی


 این دو ملازم یکدیگرند اگر انسان را محور هستی دانسته اما محور انسان را خدا ندانیم؛ آنگاه انسان را در خدمت هستی در آورده ایم. همانطور که غرب دچار این اشتباه شد و با شعار اومانیسم انسان محوری به میدان آمد و خدا را کنار گذاشت. دقت شود که روح اومانیسم غیر خدایی است. هرچند دم از الله بزند داعی به سوی الله نخواهد بود.

۲۰:۱۷۲۵
دی

هو الله الذی لا اله الا هو

علت عقب ماندگی مسلمانان در جهان ، عمل نکردن به امری است که خداوند متعال می فرماید:«و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا» اگر تمام مسلمانان یک دل و هماهنگ به حبل الله چنگ می زدند و متحد شده دست در دست هم می گذاشتند ، اکنون اثری از این همه جنگ و خون ریزی نبود . چرا باید برادران دینی ما اینگونه کشته شوند؟ و بسیاری از کشورهای مسلمان دم بر نیاورند؟

چه تفرقه ای بزرگتر از این که کشور اسلامی چون عراق به دستور جهان خواران غرب و شرق به کشور اسلامی دیگر (ایران) حمله کند وکشورهای اسلامی چون عربستان و .. به یاریش بشتابند؟

در آن زمان که شمار مسلمانان از اکنون بسیار کم تر بود خمینی کبیر(ره) فرمود اگر هر مسلمان یک سطل آب بر اسرائیل بریزد سیل ، بنیادش را بر خواهد کند!

حال این حبل الله چیست که عامل اتحاد است؟

آیا غیر از این است که کشورهای اسلامی تنها در نام اسلام مشترک اند و هر کدام برداشتی متفاوت از اسلام دارند؟

اما در این بین تنها اسلام ناب است که عامل اتحاد مسلمین می باشد چرا که دین حق است دین حنیف است.

اما محدوده ی این اسلام چیست؟

سخنان و اعمال و افکار خمینی کبیر(ره) نمونه ی عینی اسلام ناب است. و به هر اندازه مسئولان از آن غفلت کنند ، نه تنها این امر الهی یعنی اتحاد مسلمانان تحقق پیدا نخواهد کرد ، که باید منتظر گرفتاری های بیشتری باشیم برای تمام بشریت!

مذاکره با آمریکا نه تنها غفلت بزرگی است بلکه پشت کردن به آرمان های انقلاب است. غرب تا نابودی کامل اسلام از پای نمی نشیند و هر قدم که به سمت آن جلو برویم او ده ها قدم عقب می نشیند! چنانکه دیدیم چگونه با سوءاستفاده از رفتار مسئولان، انقلاب را به سخره گرفت و به تمام ایرانیان اهانت کرد! هر چندخداوند بی پاسخ نمی گذاردش و می فرماید:«الله یستهزی بهم و یمدهم فی طغیانهم یعمهون»:«خداوند ]به کیفر این کار منافقانه در دنیا و آخرت[ آنان را عذاب خواهد کرد و آنان را مهلت می دهد تا در گمراهی شان سرگردان بمانند.»

ملت شرق در برابر غرب خودش را گم کرده است ، هویتش را از دست داده است ؛ تا زمانیکه ملت ها مکتبشان را نیابند نمی توانند با غرب مقابله کنند، چرا که غرب با تبلیغاتش هر جور مقابله ای را خنثی می کند .

تنها راه مقابله با غرب مکتب جامعی است که از اسلام ناب سرچشمه بگیرد و بر فطرت های پاک روان گردد.

تنها راه مقابله با غرب مکتب ایران است.

مکتبی که زندگانی بسیط انسانی است .

مکتبی که عامل شکوفایی استعداد ها و ذخایر ملت ایران و تمام جهانیان است.

مکتب ایران، اسلام ناب خمینی کبیر(ره) است که فرهنگ استعماری غرب را کنار زده و فرهنگ اصیل ایرانی را زنده می نماید.

چرا که مکتب ایران در تمام ابعادف برای زندگی بشر بهترین برنامه را دارد.

با وجود چنین مکتب جامعی، رو آوردن و تقلید به روش های منسوخ و از مد افتاده ی غربی، آن هم در کشور قدرتمند و عزتمند ایران که الگوی جهانیان و انسان های آزاده است بزرگترین اشتباه تاریخ است.

وظیفه ی جوانان انقلابی است که در شناساندن این مکتب ارزشمند با هر وسیله ای و با هر آنچه در توان دارند بکوشند.

اللهم عجل لولیک الفرج

۱۱:۰۰۲۴
دی



نوشتند مشایی گفته، من به روحانیت احترام می‌گذارم ولی روحانیت حق ورود به مسائل سیاسی را ندارند. به من گفتند تکذیبیه بنویس، گفتم به خدا برخی اخبار، تکذیبشان هم مشمئز کننده است .
۱۱:۰۸۲۳
دی



انقلاب اسلامی آمد تا منطق و مکتب امام زمان (عج) را بشناساند و تأکید کند که تنها راه پیش‌روی بشریت همان راه سبز علوی و مهدوی است که تا انتها می‌رود.
۲۱:۰۳۲۲
دی

احمدی‌نژاد: مکتب ایران ناسیونالیسم نیست
 

احمدی‌نژاد نیز از تلویحا سخنان مشایی دفاع کرد. وی در اجلاس رؤسای آموزش و پروش کشور (۸۹/۵/۱۶) گفت که «عشق به ایران زمین» به معنای «ملی‌گرایی و ناسیونالیسم» نیست و ملی‌گراها دروغ می‌گفتند و با دشمن همراه شدند. وی گفت:
«امروز ایران یک جغرافیا، ملیت و قوم و قبیله نیست بلکه یک راه و مکتب است. ایران یعنی عدالت، خداپرستی،‌ آزادی و راه نجات.»[۶]
رئیس جمهور چند روز بعد صریح‌تر از مشایی حمایت کرد. وی در حاشیه جلسه هیئت دولت (۸۹/۵/۲۰) در جمع خبرنگاران تأکید کرد که «من هم گفته ام ایران یک مکتب است، یک فرهنگ متعالی و فراتر از جغرافیا و نژاد». احمدی‌نژاد عقیده‌ی خود را متمایز از ملی‌گرایی مرسوم دانست و گفت که ملی‌گرایان واقعی ایران را در خدمت اسلام می‌خواهند. وی از عظمت و فرهنگ ایران باستان و پذیرفتن مشتاقانه‌ی اسلام و تجلی تصویر حقیقی اسلام در ایران گفت. احمدی‌نژاد این مسأله را موضوعی فرعی دانست و گفت:
«متأسفانه عده‌ای به دنبال آن هستند که هر چیزی را به موضوع دعوا و تنش تبدیل کنند و در چنین فضایی دشمنان و تحریم غیرقانونی آنان به مسائل دست دوم و دست چندم تبدیل می‌شود در حالی که توطئه دشمنان تمام نشده است و امروز مسئولیت اول ما ساختن ایران و ایستادن در برابر زورگویی است.» [۷]

۱۳:۰۹۲۲
دی


«اسلام برای شما و برای همه ی بشر و همه ی توده های عالم تحفه آورده است، تحفه ی همگانی و برای همه؛ و در رأس برنامه های اسلامی، هدایت است که شما را هدایت کند به راهی که هم دنیای شما تعمیر بشود و معمور باشد و هم آخرت شما.»

صحیفه ی نور جلد 14 صفحه ی 53 تاریخ : 19/11/1359

اصل و اساس اسلام هدایت بشریت به سوی هدف خلقت آن هاست. این هدایت برای تمام بشریت است تا جایگاه واقعی خود را در هستی بیابد. آنگاه که بشر به مقام واقعی خود در هستی دست یابد، تمام موجودات مسخر او خواهند شد. یعنی تمام هستی در خدمت آسایش و آرامش و رشد بشر قرار خواهد گرفت. هدف از تمامی قوانین شریعت، دستیابی به هدایت است . این هدایت اختصاص به طبقه ی اجتماعی یا سیاسی خاص و ... ندارد. بلکه هدایت فطرت هااست. که فطرت نیز در وجود تمام انسان ها به طور یکسان به ودیعه نهاده شده است. پس این هدایت، رحمتی همگانی است. که در رأس برنامه های اسلام قرار دارد و به تبع آن در رأس گفتمان انقلاب اسلامی است. همچنین در رأس برنامه های تولید علم انقلاب اسلامی قرار دارد. در واقع، هدایت، اصل اولیه ی جنبش نرم افزاری است. اهمیت این اصل از آن جا روشن می گردد که هدف بعثت انبیاء نیز هدایت بوده است. اصل تلاش های امامان معصوم نیز در همین راستا است.

جنس این هدایت، قرآنی است. این نوع هدایت است که دنیا و آخرت را آباد می کند. و می تواند مادیات و معنویات را به گونه ای تامین کند که نه مادیات خللی در معنویات ایجاد کنند و نه معنویات باعث نقصان مادیات گردند.

در دوران کنونی که دوران گذار از مدرنیته و حرکت به سوی تمدن الهی است، تمام وظایف باید در چارچوب هدایت قرآنی تعریف شود. اصل هدایت قرآنی، اصل اولیه و اساس گفتمان انقلاب اسلامی است.

پس برای حرکت به سوی دولت اسلامی که یکی از ارکان مهم تمدن الهی است، یکی از اصول اساسی  دولت اسلامی و پایه ی اعتقادی مسئولان، باید اصل هدایت قرآنی باشد. که در حوزه ی عملکرد اجرایی آنان باید جامعه را به سوی هدف نهایی خلقت، هدایت کند.یعنی فرد در جامعه ی اسلامی(در ح.زه ی سیاست داخلی) و جامعه ی اسلامی در جهان(در حوزه ی سیاست خارجی) ، به سمت مقام واقعی شان به گونه ای هدایت شوند که جایگاه والای خویش را بیابند.

والسلام  22/10/1392

۱۸:۰۷۱۵
دی

مهندس اسفندیار رحیم مشایی از معدود کسانی است که در سال های اخیر به شکلی گسترده موضوع نقد و بررسی اشخاص و گروه های گوناگون سیاسی ـ اجتماعی قرارگرفته است. دامنه و شماره حملات به او و باورهایش به اندازه ای است که به جرأت می توان آن را در طول تاریخ انقلاب، کم نظیر و شاید بی نظیر دانست. تا چندی پیش وقتی می خواستی با افکار و باورهای او آشنا شوی، هیچ سخنرانی یا نوشتار کاملی از او در فضای رسانه ای پیدا نمی کردی؛ ولی تا آنجا که فرصت و توان جست وجو داشتی، می توانستی به چند عبارت کوتاه از سخنرانی های او درباره انسان، ایران و اسلامگرایی به همراه نقدهای مفصل اشخاص و گروه های خاص، دست یابی و با جماعت نقاد، همراه و همدل شوی بدون آنکه به مخیله ات خطور کند که چرا رسانه های نقاد، هیچ وقت متن کاملی از سخنان مشایی را منتشر نکرده اند؟! اما وقتی با متن کاملی از سخنان او روبه رو می شوی، همه تصوراتت درباره او به هم می ریزد و خود را محتاج تأمل و تفکر بیشتری درباره اندیشه های او و داوری های خویش می بینی. شاید اگر از آغاز، متن کاملی از سخنان او را در اختیار داشتی، درباره اش چنین داوری نمی کردی! بعد از این، پرسش دیگری به ذهنت خطور می کند که چرا رسانه-های نقاد، متن کامل سخنان او را بازتاب نداده اند؟! آیا انگیزه خاصی از پنهان کردن سخنان او داشته اند؟! پرسش ها یکی پس از دیگری از ساحت وجدانت سر برآورده و آزارت می دهند؛ چرا که زود داوری کردی و آن را به دیگران هم منتقل کردی و در پیدایش نگاه منفی به مشایی کوشیدی! اما بسیار بودند مخالفان و ناقدانی که پس از دیدن او و شنیدن سخنانش، به جمع حامیان و ارادتمندان او پیوستند تا آنجا که برخی مخالفان سرسخت مشایی با دیدن این گرایش، دیگران را از مواجهه با او بازداشتند و انگ سحر بر او زدند و بار گناه خویش را سنگین تر ساختند، غافل از اینکه با این منع، حرص مخاطبانشان را بر دانستن حقیقت، تشدید کرده و فزونی بخشیدند.
اخیراً برخی از من درباره بنیان های فکری و ساختار اندیشه آقای مشایی می پرسند. در سخنرانی های ایشان عبارت های گوناگونی در حوزه های مختلف اعم از ایران، اسلام گرایی، هنر و ... از زبان وی شنیده شده است. چون این اظهارات گوناگون است، طبیعی است که اظهارنظرها درباره آن هم متفاوت باشد؛ اما پرسش این است: بافت و ساخت فکری آقای مشایی، که اظهارنظرهای گوناگون را سبب شده است، چیست؟ آیا می توان اندیشه های این جریان را به شکل یک گفتمان فکری تعریف کرد؟ منظور از گفتمان فکری، جریانی فکری است که دارای مبانی، اهداف و شیوه باشد نه فقط ابراز نظرهای گسسته از همدیگر، پراکنده و بدون مبنا. پس سؤال این است: آیا تفکر مهندس مشایی از ساختاری منطقیکه واجد مبانی فکری باشد، خط مشی ویژه ای را ترسیم کند و اهداف و آرمان هایی را نشانه رفته باشد، برخوردار است؟ پاسخ مثبت است؛ اما تاکنون این ساختار در جایی به شکل شفاف و مهندسی شده عرضه نشده است. بنده می-کوشم برای اولین بار مبانی فکری مهندس مشایی را با توجه به سخنان ایشان ترسیم و تصویر کنم.
سخن را با این پرسش آغاز می کنم: اصل الاصول تفکرات آقای مشایی چیست و از کجا آغاز می شود؟

اصل الاصول و شاه بیت سخنان مهندس مشایی انسان است. انسان، محور تفکر او است. بارها از کرامت انسان و انسان کامل سخن گفته و به تکریم انسان سفارش کرده است. می دانید که کیفیت تعریف از انسان و چگونگی باورداشت انسان، نقش مهمی در پیدایش تمدن های بشری داشته است و گزاف نیست اگر بگوییم چگونگی نگاه به انسان است که تمدن های بشری را شکل داده است.
ما معتقدیم نوع نگاه به انسان، سرنوشت هر تمدنی را مشخص و معین می کند. ما بر این باوریم که نوع تعریف از انسان، تمدن ها را در دوران حیات بشری شکل داده است. نوع نگاه به انسان تأثیر بسیاری در پی ریزی تمدن های گوناگون داشته است. در قرون وسطی به انسان به گونه خاصی نگاه می شد. در آن دوره چون انسان بسیار کوچک و حقیر دیده می شد، از بسیاری از فرصت هایی که می توانست برای رشد، تکامل و تعالی در اختیار داشته باشد، مانند فرصت دانش اندوزی، محروم و بازداشته شد. در آن دوره گفته می شد که دانش و علم ویژه خداست! و در کار خدا نباید دخالت کرد و انسانکه بنده خداست، نباید در ساحت خداوندی وارد شود. این گونه بود که فرصت دانش اندوزی و توانایی را ـ که امروز از آن به تکنولوژی یاد می شود ـ از انسان گرفتند. این محرومیت ها همگی از نگاه تحقیرآمیز به انسان در قرون وسطی سرچشمه می گرفت.
این تحقیر، بحران آفرین بود و به بشر فشار روانی وارد کرد. این فشارها سرانجام سبب شد که اندیشمندان و مصلحان غرب به فکر چاره بیفتند و نهضتی را با نام نهضت روشن اندیشی به راه اندازند. به دنبال نهضت روشن اندیشی، رنسانس علمی برپایه اومانیسم(انسان محوری) شکل گرفت. اومانیست ها در پی تکریم و تعظیم انسان بودند؛ زیرا اربابان کلیسا و سلاطین انسان را تحقیر کرده و کوچک دیده بودند. اومانیست ها، به دلیل بزرگداشت انسان و تکریم او محوریت را به انسان دادند؛ به عبارتی محوریت را از کلیسا، به عنوان نماینده خدا در روی زمین، گرفتند و آن را به انسان دادند. این بزرگ دیدن، در واقع فرصت های رشد و تکامل را که در دوران حاکمیت کلیسا از انسان دریغ شده بود، برای او فراهم کرد. در ادامه همین نگاه به انسان، رنسانس علمی پدید آمد؛یعنی فرصت دانش اندوزی، که پیش از این، در دوران قرون وسطی برای انسان فراهم نبود و با فراگیر شدن نگاه اومانیسمی دراختیار او قرار گرفت و آدمی حق دانش اندوزی را به دست آورد؛ به همین دلیل رشد علم ، صنعت و تکنولوژی در پانصدسال گذشته خارق العاده بوده است.ولی از آنجا که مکتب اومانیسم در گریز از کلیسا به وجود آمد؛ به سمت ماتریالیسم(مادی گرایی) گرایش پیدا کرد و این گونه بود که روح ماتریالیسم بر جان غرب سایه انداخت و بر آن حاکم شد.سلطه روح مادی گرایی موجب شد که تعریف انسان در این دوره تعریفی کوچک و نامتناسب با حقیقت انسان باشد. البته باید اذعان کرد که تلاش اومانیست-ها تکریم و تعظیم انسان بود؛ اما به دلیل تفکرات ماتریالیستی، بعد فرامادی انسان را حذف کردند و نادیده گرفتند و انسان را فقط در ساحت مادیات، مشاهده و تعریف کردند. این گونه بود که انسان موجودی تصور شد که با تولد آغاز می شود و با مرگ پایان می پذیرد؛ یعنی موجودی که حداکثر هفتاد یا هشتاد سال در این دنیا زندگی می کند و سپس با مرگ به پایان راه خود می رسد.

۱۸:۰۵۱۵
دی

مشایی مدیر شایسته‌ای است و هر کاری را پذیرفت با خلاقیت و خوش‌فکری به نحو احسن انجام داد. او از خودش عبور کرد و تنها چیزی که برایش مهم نیست، خودش است. او تسلیم محض امر خداست و عده‌ای به همین دلیل به او حسادت می‌کنند.



۱۰:۳۵۱۱
دی

 

آغاز ماجرا؛ مکتب ایران
اسفندیار رحیم‌مشایی، رئیس وقت دفتر رئیس جمهور، در مراسم اختتامیه همایش ایرانیان مقیم خارج از کشور، در ۱۳ مرداد ۸۹، سخنانی بر زبان راند که سرآغاز انتقادات جدید از وی، احمدی‌نژاد و دولت شد. [۱] وی گفت:


«مکتب اسلام دریافت‌های متنوعی از آن وجود دارد… دریافت ناب از حقیقت ایمان و وحقیقت توحید وحقیقت اسلام مکتب ایران است. باید از این پس ما مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم.»


وی از زیبایی جوهر اندیشه‌ی ایرانی، تعظیم خدا و انسان در ایران و همراهی اقتدار و مهربانی در جنس ایرانیان گفت.
پس از این سخنان، بسیاری از شخصیت‌های سیاسی با انتقاد از سخنان مشایی آن را تقابل با اسلام و انقلاب و ولایت فقیه دانستند. به عنوان نمونه، بیش از ۱۰۰ نماینده مجلس و ۱۶ نماینده روحانی مجلس در نامه‌هایی جداگانه خواستار برخورد رئیس جمهور با رئیس دفترش شدند.[۲] از صریح‌ترین واکنش‌ها، اظهارات آیت‌الله مصباح یزدی، آیت‌الله خاتمی، احمد توکلی، علی مطهری، سردار فیروزآبادی، حبیب‌الله عسگراولادی، محمدرضا باهنر و داوود احمدی‌نژاد بود که در ادامه به این اظهارنظرها اشاره خواهد شد.
مشایی در پاسخ به انتقادات، در مراسم بزرگداشت مقام خبرنگار و شهدای عرصه خبر و اطلاع‌رسانی (۸۹/۵/۱۶) مکتب ایران را همان اسلام ناب امام خمینی دانست.[۳]
وی چند روز بعد در دیدار جمعی از دانشجویان (۸۹/۵/۲۰) از «برخورد سطحی، چکشی و غیرعادلانه از سوی برخی اندیشمندان و فعالان حوزه دین» ابراز تأسف کرد و برخوردها را «دور از استدلال و فاقد مبانی و آداب نقادی» و «ناسزاگویی، اتهام‌زنی و بالا بردن صدا» توصیف کرد.[۴]
مشایی چندی بعد (۹۰/۳/۷) در نشستی خبری[۵] بسیاری از مسائل طرح شده را بی‌نسبت با سخنان خود دانست و گفت که منتقدان سخنان وی را مستقیما نخوانده اند و نفهمیده اند. وی گفت: «امام با طرح اسلام ناب و اسلام آمریکایی، نجات اسلام و نشر اسلام حقیقی برای جهان را دنبال می‌کرد؛ بنابراین مکتب ایران، یعنی اسلام ناب، توحید واقعی و مکتب اهل بیت(ع).»
 



برگرفته شده از tabyin.blog.ir
۲۰:۳۳۱۰
دی



پس از طرح ایده‌ی مکتب ایران و افزایش انتقادها، رهبری در پاسخ به سوال دانشجویی که از اطرافیان رئیس جمهور انتقاد می‌کرد گفتند: باید توجه کنیم که مسائل را اصلى – فرعى کنیم. مسائل درجه‌ى دوم جاى مسائل اصلى را در انگیزه‌هاى ما، در همت ما، در صرف انرژى‌اى که می‌شود، نگیرد.

بدون رتوش

سخن اول /

یکم. یکی از خصوصیات ما آدمها این است که ثابت کرده‌ایم بلدیم حتی پادشاه عریان را هم اگر دل مان بخواهد به طرفه العینی بدون جیره و مواجب با لباس پلوخوری ببینیم و یک شهر کف بزنیم و به به و چه چه بگوییم و دورش بگردیم که عجب پادشاه ژیگول و خوش تیپی داریم و اصلا هم به روی خودمان نیاوریم. هیچ‌کس صدایش را در نیاورد که هیچ؛ حتی برخی‌ها بلدند اینجور وقت‌ها با موبایل‌های‌شان فیلم بگیرند و مثل واقعه میدان کاج سعادت‌آباد یک جشن پتویی که یک نفر را به زمین انداخته‌اند و دارند می‌زنند را ثبت در خاطره‌ها هم بکنند و آخرش برای هم بلوتوث کنند. ظاهرا مشکل از جامعه‌پذیری و خلاء وجدان‌درد ماست که خیلی وقت‌ها ترجیح می دهد هم‌رنگ جماعت بشود تا اینکه بر ضد جماعت بشود و حرف حق بزند.
دوم. رسانه یکی از کارویژه‌هایش رسا سخن گفتن است. حالا راست و دروغ و خوب و بدش هم برای رسانه خیلی فرقی نمی‌کند. مثل یک بلندگویی که برایش فرقی نمی کند صبح در فلان قطعه بهشت زهرا یک نفر در آن ناله برای اموات سر بدهد و بعد از ظهر منتقل اش کنند به فلان باغ خارج از شهر که خواننده‌ای در آن مراسم بزم و عروسی فرزند حاج آقا را گرم کند و خوشگل‌ها را ترغیب کند که برقصند. اینجور مواقع صرف نظر از اینکه رسانه دارد چه می‌گوید و در فضای بهشت زهرا حرف می‌زند یا در باغ خارج از شهر، ظاهرا به جز صاحب رسانه که گاهی اوقات صدای رسانه را آنقدر زیاد می‌کند که صدای هیچ‌کس به گوش هیچ‌کس نمی‌رسد، علی‌الظاهر رسانه بی‌گناه و بی‌طرف است. برای همین لازم است یک نفر وسط هیاهو بلند شود و صدای رسانه را ساکت کند تا معلوم شود دقیقا کی به کی است. درست مثل پدری که در وسط شلوغی و سر و صدای خانه باید چندین بار فریاد بزند تا به فرزندش بگوید کنترل را بردار و تلویزیون را کمش کن که سرمان رفت. اینجا مهم نیست تا قبلش تلویزیون حرف خوب می‌زده یا حرف بد؛ مهم سرسام گرفتن است که باید فکری برایش کرد.
سوم. به‌خاطر وجدان و خصلت‌های ما آدم‌ها گویی قصه همیشه به یک بچه‌ی‌ خردسالی نیاز دارد که از وسط جمعیت بپرد بیرون و به ریش پادشاه و مردم یک شهر و کلی رسانه و عکاس و خبرنگار و فیلم‌بردار و وبلاگ‌نویس که صف کشیده اند، یک‌جا بخندد و فریاد عریانی پادشاه را سر بدهد. کسی چه می‌داند شاید چون آن بچه هم هنوز مثل بزرگ‌ترها بالغ نشده و فکر نان و زن و زندگی و بچه گرفتارش نکرده و از این اصول آدم‌های سیاسی کار‌ یاد نگرفته که زبان سرخ را باید در دهان سر سبزش نگه دارد، بلد نیست مثل بزرگترها لباس ژیگول پلوخوری پادشاه را بر تنش ببیند. ظاهرا لخت دیدن پادشاه آن‌قدر کار سختی است و هنر می‌خواهد که از عهده‌ی یک شهر آدم بزرگ برنمی‌آید. در این شهر مرد زیاد است، احتمالا لخت دیدن پادشاه مرد نمی‌خواهد، بچه‌‌هایی می‌خواهد که هنوز شهری نشده باشند.
چهارم. در ۸ سالی که گذشت ماجراهای عجیب و غریبی رخ داد و چه بسیار موج‌هایی که رسانه‌ها را در نوردید. هروقت پدر خانه نهیب زد و حرف از کم کردن صدای تلویزیون زد که رسانه یک مقدار یواش‌تر حرف بزن تا معلوم شود در خانه چه خبر است، مانند ماجرای «خر برفت» مثنوی مولانا اصلی و فرعی کردن و هر نهیب دیگری را هرجوری که خواستیم آنقدر کشیدیم تا دقیقا هم‌قد همان کارهایی شود که داریم می‌کنیم. دقیقا مثل آن‌موقعی که یک نفر مسابقات گل کوچک برگزار می کرد در راستای منویات رهبری در سال اصلاح الگوی مصرف. ماهم هرکاری خواستیم کردیم و اسمش را یکبار گذاشتیم در راستای منویات رهبری مبنی بر علنی نکردن اختلافات، یکبار دیگر گذاشتیم در راستای توصیه رهبری مبنی بر عدم تهمت پراکنی، بار دیگر گذاشتیم در راستای تذکرات رهبری درباره عدم اعلام نام متهم قبل از اثبات جرم و …
یکباره وجدان دردمان عود کرد و تصمیم گرفتیم چند سرفصل اصلی دعواها را از قبر بیرون بکشیم و در یک فضای آرام و دور از سر و صدا واکاوی کنیم رفتارهایی را که کردیم. تصمیم گرفتیم این کار را بدون روتوش انجام دهیم تا برای ثبت در تاریخ ناب‌تر بماند. بدون روتوش یعنی رویدادها را از عینک آدم‌هایی دیدن که هنوز کار سیاسی یا سیاسی‌کاری یاد نگرفته اند، به دور از هیاهو و سر و صدا، مانند بچه‌ی خردسال قصه تحت تاثیر جماعت یک شهر قرار نگرفتن. بدون روتوش یعنی فارغ از حاشیه‌ها دیدن یک تصویر واقعی. بدون روتوش در یک کلام یعنی لخت دیدن پادشاه.



برگرفته شده از tabyin.blog.ir